یادداشت ها

نتیجه ای حاصل غرور و ترس

امیررضا نوری‌پرتو:برگ‌های تاریخِ جامِ جهانیِ فوتبال را که ورق می‌زنیم، در بسیاری از دوره‌ها و از دلِ مرورِ برخی بازی‌های مهم و مشهور، این نظریه پُررنگ و پُررنگ‌تر می‌شود که: «جامِ جهانی جای تیم‌‌های مغرور و ترسو نیست»… «آلمانِ ۲۰۱۸» هم مغرور بود و هم ترسو؛ و با وجودِ عشقِ بی‌کران و خدشه‌ناپذیرم به «فوتبالِ ژرمن‌ها»، باید اعتراف کنم که سزاوارِ تیمِ امسال‌مان، این شکستِ فراموش‌نشدنی و‌ حذفی چنین تحقیرآمیز بود… «آلمانِ ما» مغرور بود، چون دوازده‌سال- چه در جامِ جهانی و چه در یورو- با «یواخیم لو» حدّاقل جزِ چهار تیمِ مرحله‌‌های پایانی بود؛ در این دوازده‌سال، بیش‌ترین تعدادِ گل‌های زده در عرصه‌های ملّی از آنِ «ما ژرمن‌ها» بود؛ و مهم‌تر آن‌که آن نظمِ گروهیِ همیشگی‌ و تاریخی‌مان که به‌عنوانِ «فوتبالِ ماشینی» شناخته شده و می‌شود، با شور، طراوت و انگیزه‌ای بی‌هم‌تا و ستودنی ترکیب شده بود و با تکّیه بر همین معجونِ شیرین و دل‌نشین در بیش‌ترِ دیدارهای‌مان هجومی و مهارنشدنی بازی می‌کردیم. امّا پس از یک افتِ نسبیِ دوسه‌ساله، باز هم با همان اندیشه‌ها و ترکیب‌های دیگر کهنه‌شده‌ی یک‌دهه‌ی گذشته پا به «روسیه» گذاشتیم و از همان‌ابتدا نیز «ستاره‌ی پنجمِ قهرمانی» را روی پیراهن‌های‌مان می‌دیدیم؛ که همین غرورِ کاذب و احمقانه هم بدجور کار دست‌مان داد… هم‌چنین باید ادّعا کرد که ترسو بودیم؛ چون برخلافِ بیش‌ترِ تیم‌های بزرگ و مدّعی- که پس از تجربه‌ی یک دوره‌ی اوج و رؤیایی، خالی از استعداد می‌شوند- چراغِ کارخانه‌ی پرورشِ نسل و تولیدِ بازی‌کُنِ جوانِ «ما ژرمن‌ها» هم‌چنان روشن است و همین یک‌سالِ پیش بود که با جوانانی کم‌ادّعا و گاه گم‌نام قهرمانِ جامِ کنفدراسیون‌ها نیز شدیم؛ امّا افسوس که کادرِ فنّیِ تیم و به‌ویژه شخصِ «یواخیم لو»، در آستانه‌ی جامِ جهانی قدرتِ ریسک‌شان را پایین آوردند و به جای اعتماد به آن‌همه بازی‌کُنِ جوانِ باانگیزه، به ستاره‌هایی میدان دادند که مدّتی‌ست دوره‌ی افولِ آشکار و انکارناپذیرشان را سپری می‌کنند و با این شکستِ بزرگ و حذفِ تحقیرآمیز و مهم‌تر با این بازی‌های بد و مبتدیانه‌شان، خاطره‌هایی خوش را هم که در این سال‌ها از خود به جای گذاشته‌اند، کم‌رنگ کردند… «آلمان»، تنها یک‌بار- آن‌هم هشتاد‌سالِ پیش و در «جامِ جهانیِ ۱۹۳۸»- در مرحله‌ی گروهی حذف شده بود؛ و اکنون، در روسیه، این تجربه‌ی تلخ و تراژیک را برای دوّمین‌بار در تاریخ و به بدترین شکلِ ممکن از سر گذراند. پس از سپری‌کردنِ یک دهه‌ی درخشان و پایه‌ریزیِ یک فوتبالِ نوین و مثال‌زدنی، اکنون نیازمندِ یک رنسانسِ جدّی و دوباره در فوتبال‌مان هستیم و باید همه‌چیز را از نو شروع کنیم و بسازیم… می‌گویند انسان‌های بزرگ دشمنانی فراوان دارند که با مرگ و شکستِ این بزرگان، دل‌شاد می‌شوند. این نظریه در فوتبال هم صادق است. تیم‌های بزرگ و هواداران‌شان نیز دشمنانی پُرشمار و قسم‌خورده دارند که در روزهای تراژیکِ این بزرگان نمی‌توانند جلوی خوش‌حالیِ خود را بگیرند و حتّی برخی‌شان- و‌ نَه همگی‌ِ آن‌ها- ماهیّت و بددلیِ خود را رو می‌کنند و از درِ توهین و تحقیر وارد می‌شوند. پاسخِ این‌دسته از دشمنان ساده و سرراست است: «شیر، مُرده‌اش هم شیر است…» این، یکی از اندک‌شب‌های بدِ تاریخِ فوتبالِ «آلمان» بود؛ و برای من از تلخ‌ترین و سیاه‌ترین شب‌های زندگی‌ام. هنوز هم- پس از گذشتِ چندین‌ساعت از پایانِ بازی- بدن‌ام یخ است و استخوان‌هایم تیر می‌کِشند و می‌سوزند. امّا در تَهِ دل‌ام نورِ باور و ایمانی راسخ روشن‌تر از پیش شده؛ باوری که در سرم فریاد می‌زند که این شکستِ سخت مقدّمه‌ای‌ست بر یک خیزشِ دوباره و رفتن به اوجِ قلّه‌های سروری و آقاییِ فوتبالِ دنیا و اروپا. بازگشتِ دوباره و صعود به آن بالابالاها، همیشه‌وهمیشه، رسم و خصلتِ «ما ژرمن‌ها» در فوتبال بوده است…

نویسنده


Avatar