امیررضا نوریپرتو:خیلی دشوار است که بتوان دربارهی بازیِ دیشب نوشت؛ و دربارهی این «آلمانِ باورنکردنی و دوستنداشتنی»…
در سیویکسالی که هوادارِ «ژرمنها» هستم، تاریکترین بُرههی تاریخِ فوتبالِ «ژرمنها» را هم دیدهام؛ یعنی فاصلهی سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴، که در همین دورانِ همراه با افتی تاریخی نیز یک قهرمانیِ اروپا و یک نایبقهرمانیِ جهان را بهدست آوردیم. آلمانِ سالِ ۲۰۱۸، و بهویژه آلمانِ حاضر در جامِ جهانیِ روسیه- برخلافِ آلمانِ «یواخیمِ کبیر» که دوازدهسال است در اوج بوده و همیشه بازیهای گروهیِ چشمنوازی را ارائه کرده- این روزها و در برابرِ «مکزیک» و «سوئد»، بیش از همهی بُرههها به دورانِ کابوسوارِ آلمانِ «اریش ریبک» در سالِ ۲۰۰۰ و آلمانِ «رودی فولر» در سالِ ۲۰۰۴ شباهت دارد. این در حالیست که تیمِ «یواخیم لو»- برخلافِ آلمانِ آن سالها پُر است از بازیکُنانی که امتحانِ خود را پس دادهاند و همیشه خوب دویدهاند و جنگیدهاند؛ از بازیکُنانی که در دورههای پیشینِ جامِ جهانی و یورو در تیم بودهاند تا جوانانی که پارسال در رقابتِ کنفدراسیونها خوش درخشیدهاند. امّا روشن نیست که این بازیکُنان- که همیشه در کنارِ یکدیگر هارمونیِ خوبی را برای تیم آفریدهاند- در دیدارهای تدارکاتیِ سالِ ۲۰۱۸ و در همین جام، چرا تا این اندازه سردرگم و بیتمرکز و خسته و عصبی بهنظر میرسند. در این میان به سرمربّیِ خوشتیپ و محبوبمان هم انتقادهایی تاکتیکی وارد است؛ و مهمتر اینکه فلسفهی کنارگذاشتنِ برخی بازیکُنانِ در آستانهی ستارهشدن- همانندِ «سانه»- و بازیندادن به جوانانی مستعد و باانگیزه- همانندِ «گورتسکا» و «برنت» (که اینیکی در هردو بازیِ این جام، در همان چنددقیقهی حضورش، عالی ظاهر شده)- بیشازپیش زیرِ سؤال رفته و سایهی چماقِ انتقادها بر سرِ «یواخیم لو» سنگینتر شده است…
اعتراف میکنم در بازیِ دیشب، برای نخستینبار در بیشاز سهدهه هواداریِ عاشقانه و متعصّبانه برای فوتبالِ «ژرمنها»، میانِ دونیمه از تَهِ دل آرزو کردم که «آلمان» به سرنوشتِ تلخِ قهرمانانِ دورههای اخیرِ جامِ جهانی گرفتار شود و در همین مرحله- حتّی اگر هم شد بهشکلی تحقیرآمیز و دردآور برای ما هواداران- حذف شود تا این تیمِ همچنان دوستداشتنی و پُرپتانسیل گرفتارِ یک دورهی طولانیِ پُررکود نشود و بیدرنگ مجبور شود به رُنسانسی بزرگ تَن دهد و دوباره به دورانِ پُرشکوهِ دوازدهسالهی اخیر بازگردد. حتّی زمانی که «مارکو رویس» گلِ اوّل را زد، خوشحالیِ چندانی نکردم؛ با وجودِ این بغضی سنگین داشت خفهام میکرد و حتّی از خودم ناراحت بودم که چرا چنین حسّی غریب و نابخشودنی را نسبت به تیمِ مقدّسام پیدا کردهام. امّا زمانیکه «تونی کروس» در دقیقهی پایانی اشتباههای کودکانه و شگفتانگیزِ خود در طولِ بازی را جبران کرد و بازگشتی شکوهمند را برای تیممان رقم زد، دیدم که زار زار در حالِ گریستنام و پی بُردم گویا دلام هنوز عاشقِ همین تیمِ بد و سردرگم است…
پس از تورنمنتهایی پُرشمار، در بازیِ دیشب با «سوئد»، طلسمِ ناکامیهایمان در دوّمین بازیِ مرحلهی گروهی شکسته شد و مهمتر اینکه تیم، در آستانهی حذفی باورنکردنی و کابوسوار، دوباره به جدول بازگشت و امیدش برای صعود زنده شد؛ هرچند که هنوز روی کاغذ امکانِ حذفشدناش هم قدرتمند بهنظر میرسد. اگر غیرت و ارادهی پولادینِ ژرمنها با شوکِ برآمده از نزدیکشدنشان به پرتگاهِ حدف از جام دوباره بیدار شده باشد و مربّی و بازیکُنان بخواهند از سایهی شومِ این دو بازیِ طلسمشده رهایی یابند، با وضعیّتِ کیفیِ این جام و نیز سطحِ نسبتاً پایینِ بسیاری از مدّعیان، شانسِ بالاآمدن و حتّی رسیدن به فینال برای «ما ژرمنها» دور از ذهن بهنظر نمیرسد. امّا اگر میخواهیم در این سطحِ نازلِ باورنکردنی و توجیهناپذیر گام برداریم- حتّی بتوانیم از این گروه هم بهسختی بگذریم- در رویارویی با بزرگان و مدّعیان و شگفتیسازانِ این جام خیلیزود کم خواهیم آورد و شکست و حذفی تحقیرآمیز انتظارمان را خواهد کشید…
بازی با «سوئد» و پیروزیِ دراماتیکمان در نقطهی اوجِ درامِ این مسابقه، میتواند سکّوی پرشِ «آلمان» بهسوی یک نقطهی روشن در این جام باشد؛ نقطهای والا و آبرومندانه که از پیش از آغازِ جامِ جهانی انتظارش را میکشیدیم…
البتّه خیلی از «ما هوادارانِ ژرمنها» حق داریم آلمانِ کمحسوحالِ این تورنُمنت را دوست نداشته باشیم؛ امّا همین آلمان- با وجودِ همهی ایرادهایش- با تکّیه بر پیروزیِ دلچسب و دراماتیکِ دیشباش، ما سینهچاکهای این تیمِ یونیک را در کانونِ یک اعتماد و امیدِ بزرگ نشانده که دوری از آن برای «یک هوادارِ عاشق و شیدا» رسمِ انصاف و عاشقی نیست…