Your address will show here +12 34 56 78
مقالات

ساشا اشمیت*:تیم ملی آلمان برای اولین بار در تاریخ جام جهانی در مرحله اول حذف شد. این برای «مانشافت» یک فاجعه محسوب می‌شود. به خصوص وقتی در نظر بگیریم که این ناکامی در زمان یکی از موفق‌ترین مدیریت‌های تاریخچه این تیم اتفاق می‌افتد.




یواخیم لوو و الیور بیرهوف به عنوان مربی و مدیر تیم طی ۱۴ سال گذشته تیم ملی آلمان را از یک تیم ملال‌آور که در شرایط بدی به سر می‌برد به یک تیم که با فوتبالی جذاب قهرمان جهان شد تبدیل کردند. الیور بیرهوف تغییرات زیادی در ساختارهای کهنه و ناکارآمد این فدراسیون ایجاد کرد. اما چطور شد که همین تیم موفق بزرگ‌ترین ناکامی این تیم را هم به بار آورد؟

این برای اولین بار نیست که قهرمان جهان در دوره بعدی جام جهانی در همان مرحله اول حذف می‌شود. فرانسه در سال ۲۰۰۲، ایتالیا در جام جهانی ۲۰۱۰ و اسپانیا در جام جهانی ۲۰۱۴ همه به عنوان مدافعان قهرمانی در مرحله اول ناکام شدند. به این پدیده «تله موفقیت» می‌گویند که نه تنها در ورزش، بلکه در دنیای کسب‌وکار هم پیش می‌آید. این کاملاً طبیعی و حتی انسانی است که آدم دلش را به آنچه دست یافته خوش کند و فکر کند این موفقیت بالاخره یک جوری تداوم پیدا خواهد کرد.

همراه با موفقیت معمولاً رخوت هم می‌آید. مشکل دقیقاً همین جاست. بخصوص در عصر دیجیتال سکون به معنای مرگ است. کسب‌وکارها امروز سریع‌تر از هر زمان دیگری می‌میرند. علت اصلی ناکامی در بازار هم نه رقبا بلکه خود شرکت و ترس‌‍‌اش از تجدید ساختار و تغییر استراتژیک است. طبق بررسی شرکت مشاوره بوستون کانسالتینگ، از هر سه شرکت کوچک و متوسط یکی و از هر شش شرکت بزرگ یک شرکت در پنج سال آینده دوام نخواهد آورد. سرعت چرخه عمر شرکت‌ها امروز دو برابر ۳۰ سال گذشته است. و این روند شامل همه بخش‌های صنعت می‌شود.

دلیل این ناکامی در موفقیت خود سازمان نهفته است. به خصوص سازمان‌های بزرگ که در فعالیت اصلی‌شان سال‌هاست موفق‌اند، باید بین دو استراتژی «اکتشاف» و «استخراج» تعادل برقرار کنند. شرکت‌هایی که زیادی «استخراج» می‌کنند و برای «اکتشاف» وقت کافی نمی‌گذارند، در این میان شکست می‌خورند. موفقیت جلوی دید این شرکت‌ها را گرفته است. آنها از ترس این که کانال‌های درآمدی موجود را از دست ندهند، به مدل‌های موفق کسب‌وکار خود دل خوش می‌کنند و زمان و پول کمی را برای تجدید ساختار استراتژیک خود به عنوان بستر موفقیت‌های آینده خرج می‌کنند.



گوگل و اپل به عنوان الگو

تیم ملی آلمان یک بار بعدِ قهرمانی در جام جهانی ۱۹۹۰ گرفتار این بلا شد. آن موقع مسئولین فدراسیون فکر می‌کردند برای مدت‌ها شکست‌ناپذیر باقی خواهند ماند و برای همین فرصت اصلاحات ضروری به موقع را از دست دادند. در واقع قهرمانی در جام جهانی ۱۹۹۰ و بعداً قهرمانی در جام ملت‌های اروپا سال ۱۹۹۶ باعث شد مدیریت فدراسیون فوتبال آلمان تشخیص ندهد که چقدر اصلاحات ساختاری‌ ضروری بودند.

برای اجنتاب از دام موفقیت باید شرکت‌هایی مثل گوگل، آمازون و اپل را الگو قرار داد. این شرکت‌ها با مدیریت استراتژیک و پوست‌اندازی مرتب و ارائه محصولات جدید در دام موفقیت نیفتاده‌اند. آنها موفق شده‌اند تعادل میان «اکتشاف» و «استخراج» را برقرار کنند. تعادل میان نوآوری و ثبات. میان کارآمدی و انعطاف‌پذیری. صحبت از هنر مدیریتِ تضادهاست. دانشمندان از سازمان‌های باصطلاح «یکسان‌دست» یا «دودست» می‌گویند. سازمان‌هایی که مثل یک پیانیست و یا یک شناگر از هر دو دست خود می‌توانند استفاده کنند و هم کسب‌وکار امروز را مدیریت می‌کنند و هم خود را با تغییرات آینده وفق می‌دهند.

حالا تیم ملی آلمان که پارسال، هم جام کنفدراسیون‌ها را با یک تیم جوان برد و هم در جام ملت‌های زیر ۲۱ سال اروپا قهرمان شد، شاید در همین تله موفقیت افتاد. خط زدن بازیکن جوان آینده‌داری مثل لروی سانه که با منچستر سیتی در انگلستان به قهرمانی رسید و به عنوان بهترین بازیکن جوان لیگ برتر انتخاب شد و اتکای لوو به بازیکنانی که تیم را در برزیل به قهرمانی رسانده بودند، در همین راستا تحلیل می‌شود.

اما فوتبال یک ورزش است که فاکتورهای غیرقابل پیش‌بینی و حساب‌‌نشده زیادی در آن دخیل‌اند. پیروزی و جام در فوتبال کمتر از دنیای اقتصاد قابل برنامه‌ریزی‌اند. ضمن آن که در اقتصاد شرکت‌های متعددی می‌توانند همزمان موفق باشند، اما فوتبال خیلی بی‌رحم‌تر است. فقط یک تیم می‌تواند قهرمان جهان شود.



استراتژی درستِ بلندمدت

ناکامی در روسیه را به هیچ وجه نباید به عنوان شکست استراتژی بلندمدت بیرهوف و لوو دانست. فدراسیون فوتبال آلمان با درسی که در دهه ۹۰ گرفت، حتی پیش از قهرمانی در جام جهانی ۲۰۱۴ با «ابرپروژه ۲۰۲۴» از برنامه ده ساله جدید خود رونمایی کرد. در مرکز این برنامه نوسازی کاملِ استراتژیک و پروژه عظیم آکادمی جدید فدراسیون فوتبال آلمان است. این آکادمی قرار است فراتر از یک کمپ تمرینی مجهز برای تیم‌های ملی این کشور باشد.

آکادمی «د.اف.ب» قرار است یک مرکز نوآوری و پژوهش و توسعه و یک جور آزمایشگاه و اتاق فکر برای فدراسیون باشد. به عنوان نمونه این مرکز قرار است تمامی فناوری‌های جدیدی که ممکن است به یک نوعی به کار تیم ملی آلمان بیاید را زیر نظر بگیرد و در صورت لزوم آنها را پیاده‌سازی کند. هدف اصلی تاسیس این آکادمی جدید، تضمین موفقیت پایدار تیم‌های ملی آلمان است.

ناکامی در روسیه یک گام به عقب است، اما استراتژی بلندمدت فدراسیون فوتبال آلمان برای سازگاری با تلاطم‌های و تغییرات ضروری آینده و نیفتادن در «تله موفقیت» بدون تردید استراتژی درستی است.

منبع: بازار ورزش

*ساشا اشمیت استاد دانشگاه مدیریت اتو بایس‌هایم و مدیر مرکز ورزش و مدیریت در این دانشگاه است
۸,۶۰۸

یادداشت ها

اکنون، در روسیه، این تجربه‌ی تلخ و تراژیک را برای دوّمین‌بار در تاریخ و به بدترین شکلِ ممکن از سر گذراند. پس از سپری‌کردنِ یک دهه‌ی درخشان و پایه‌ریزیِ یک فوتبالِ نوین و مثال‌زدنی، اکنون نیازمندِ یک رنسانسِ جدّی و دوباره در فوتبال‌مان هستیم

۶,۰۹۹

مقالات

به نظر می رسد ملی پوش بایرن با ارائه بازی ضعیف در دو دیدار آلمان جایگاه خود را در مانشافت از دست بدهد.


باید پذیرفت توماس به هیچ وجه نمایش های سابق خود را ندارد و ملی پوش بایرن پس از 2014 در مانشافت دچار افت محسوسی شده است، مولر در دو دیدار انجام شده آلمان در جام جهانی روسیه بسیار پایین تر از انتظار ظاهر شده و با این روند شاید لوو بار دیگر دست به ترکیب اصلی خود بزند.

مولر برابر مکزیک تنها 29 دصد در دوئل های تک به تک موفق بود و 15 توپ را در مواجهه با حریف از دست داد، مولر البته در برابر سوئد آمار بهتری به دست آورد و 55 درصد در دوئل ها خوب موفق بود که باز هم برای او عمکردش امتیاز قابل توجه ای نمی باشد و در مجموع او برابر سوئد بازی خوبی نداشت. یکی از امتیازهای توماس در قبل، غیر قابل پیش بینی بودن و همچنین بازی هوشمندانه اش بود که امروز این امتیاز را نیز از دست داده است، نکته مثبتی که با وجود دیگر ضعف هایش باعث می شد او یکی از گزینه های اصلی ترکیب لوو باشد.

تغییر تاکتیک آلمان را برخی دلیل افت و غیر موثر بودن توماس مولر عنوان می کنند و گفته می شود اجرای تاکتیکی که از او انتظار می رود با سبک بازی مولر چندان هم خوانی ندارد ، ولی می توان قبول کرد هم آنچه که تاکتیک آلمان نامیده می شود بازی مولر را از چشم انداخته است و هم اینکه او به مانند سابق شاداب نیست.

در مجموع با شرایط ذکر شده شاید لوو تصمیم بگیرد در برابر کره جنوبی از یولیان برانت در جای مولر استفاده کند و برخلاف سنت آلمان توماس مولر بازی را از روی نیمکت دنبال کند تصمیمی که در مورد اوزیل و خدیرا برابر سوئد گرفته شد.

بر گرفته از مقاله سایت sport1
۱۲,۹۵۹

یادداشت ها
علیرضا مجمع:مدلین الستر بازی را باخته بود. دستش رو شده بود. اسکاتی او را به بالای برج کلیسای سن خوان باتیستا برد. همانجا که قبلا مرده بود!

ناقوس این بار برای مدلین به صدا درآمد. اسکاتی با دستانی نیمه باز در آستانه برج مرگ مدلین را به نظاره ایستاد.
***
این سکانس فینال سرگیجه هیچکاک شاید ربط مستقیمی به بازی اول ژرمن‌ها در جام جهانی نداشته باشد. اما وقتی بازی را می‌دیدی انگار نه انگار تیمی که دارد توی زمین بازی می‌کند چهار سال قبل قهرمان جهان شده است و تا همین مقدماتی جام جهانی تیمی نمی‌توانسته جلویش بایستد. مانشافت آمده بود جلوی مکزیک که ببازد. از قهرمان خبری نبود. این بازیکنان برای تیم دسته 2 اوبالیگا بودند. نشانی از حتی ضد قهرمان هم در تیم نبود. تلنگری انگار لازم بود تا شاید تیم به خودش بیاید. لوزانو که تو سر توپ زد و اوزیل را توی محوطه نابود کرد، از مانو هم کاری برنمی‌آمد. این تیم هنوز برای افتادن در مسیر قهرمانی کار دارد.
***
بدتر از باخت، حس و حال بعد از باخت است. بارها این حس را تجربه کرده‌ام. چه در استادیوم و در راه برگشت، چه زمانی که این شکلی پای تلویزیون بازی‌ها را می‌بینم. زمان بازی تا وقتی سوت پایان زده نشده است، هنوز امید هست. بخصوص وقتی یک سوی زمین ژرمن‌ها باشند. بعد از آن تا چند ساعت هنوز گرمی، بیخودی می‌خندی، کمی ساکتی و خیره می‌شوی. انگار منگی. اما بدترین حالت بعد از باخت، صبح روز بعد است. وقتی از خواب بیدار می‌شوی. شب قبلش را شاید کابوس دیده باشی، اما هر چه هست هنوز خستگی کوه باخت رهایت نکرده است. بعد از باخت به مکزیک، تجربه کردن چنین حالت وحشتناکی به سراغم آمد.
***
تنها چیزی که هنوز ما را سرپا نگه می‌دارد، امید به برد دو بازی بعد است. این بزنگاه را جلوی الجزایر هم تجربه کرده بودیم. رباح ماجر وقتی به ماگل زد، امید داشتیم که رومنیگه را داریم. همین هم شد. اولین گل رومنیگه در جام به الجزایری زده شد که هیچ کس رویش حساب نمی‌کرد. آن زمان کسی روی تیم‌های افریقایی حساب باز نمی‌کرد. اما لخدر بلومی به ما دیکته کرد که زیاد به این تئوری دلخوش نباشیم. در جامی که با باخت شروع کردیم رسیدیم به فینال. الان چطور؟
***
الان کاملا فوتبال دگرگون شده است. هیچ حاشیه امنیتی وجود ندارد. اگر شل بگیری نابود می‌شوی. مانشافت تیم منطق و هارمونی است. اما انگار در بازی اول وزنه‌های 200 کیلویی به پاهایشان بسته بودند. حرکت کند در زمین، برگشت‌های با تاخیر زیاد که فرصت ضد حمله را به مکزیک می‌داد و خارج شدن سمت راست تیم که تقریبا استفاده ای از آن منطقه در طول بازی نشد(به جز 10 دقیقه آخر) نشان از ناهماهنگی اجزای حرکت تیمی دارد. با ادامه این شکل ناقوس کلیسای سن خوان باتیستا برای مانشافت به صدا در می‌آید، مگر اینکه دماغ‌های سر بالا از قهرمانی چهار سال قبل جایش را به تمرکز و فوکوس روی نقطه هدف بدهد. یوگی باید حاشیه‌های دور تیمش را زودتر جمع کند و نشان بدهد که تیم قهرمان چگونه فوتبال بازی می‌کند. شنبه روز تاریخی ژرمن‌هاست.
روزنامه سازندگی/۲۹خرداد۱۳۹۷
۱۳,۹۵۵

مقالات

علیرضا مجمع:هر کسی اسطوره‌اش را یک جور به یاد می‌آورد. همیشه صحنه‌ای هست که درگیرت کند. صحنه‌ای که دوست داری قهرمانت بلند شود و بجنگد. مهم نیست پیروز بشود؛ فقط بجنگد. اگر بجنگد می‌شود اسطوره‌ات. می‌توانی روی اسمش قسم بخوری. حتی رقیبت هم روی اسمش قسم می‌خورد. این خاصیت اسطوره‌هاست. اسطوره‌ها زیاد نیستند. اسطوره‌ها اتفاقا اندازه انگشتان یک دستت هم نیستند حتی. اگر زیاد بشوند که دیگر اسطوره نیستند. نمی‌شود رویشان حساب کرد. اسطوره را باید بشود مجسمه‌اش را ساخت. باید بشود از زاویه نگاهش دنیا را دید و اطمینان داشت که حرفش با عملش یکی است. و روزی روزگاری در فوتبال آلمان، بیست و یک سال بعد از جنگ جهانی دوم بازیکن ترکه‌ای ظهور کرد که تمام قواعد یک اسطوره را برای خود خرید. فرانتس بکن باوئر هم‌سن پایان جنگ بود. هم‌سن ویرانی آلمان شکست خورده. او نه روز بعد از پایان جنگ جهانی دوم در مونیخ به دنیا آمد. درک سرخوردگی نوزادی که از دل ویرانه‌های جنگ متولد می‌شود برای نسل ما که جنگی خانمان برانداز را تجربه کرده است اصلا کار سختی نیست. ملت آلمان شاید اصلا در مخیله‌شان هم نمی‌گنجید کسی که کمتر از ده روز بعد از شکستشان در جنوب چشم به دنیا باز می‌کند قرار است ناجی‌شان باشد. او باید یاد می‌گرفت بلند شود و بجنگد. باید یاد می‌گرفت بشود ناجی.چیزی نگذشت که فرانتس اهل مونیخ شد قیصر فوتبال آلمان.
***
هنوز جام ژول ریمه بالای دستان فریتز والتر بود که فرانتس نه ساله به تیم پسران مونیخ1860 رفت. راهش را پیدا کرده بود. می‌خواست با فوتبال در تاریخ کشورش ماندگار شود. و شد. اولین جام جهانی آلمان‌ها(که بخش غربی‌اش در رقابت‌های بزرگ فوتبال از بخش شرقی‌اش جلوتر بود) نه سال بعد از آخرین تیرهیتلر به مغز خود در کمال نفرت دنیا از خودشان به دست آمد. فریتز والتر نه سال بعد از جنگ جهانی دوم،ژول ریمه را به ملتی هدیه داد که سرخورده از آتش افروزی رایش سوم گوشه ای کز کرده بودند و داشتند کشورشان را می ساختند.اولین ستاره بهشان امید داد که؛ما می توانیم.وتوانستند.بازی دور مقدماتی با غولی به نام مجارستان و اعجوبه ای که نامش پوشکاش بود 3-8 تمام شد.افتضاحی غریب شکل گرفت.اما آلمانها بازگشتند؛خیلی زود بازگشتند.فینال را با همان مجارستان که آمده بود تا جام را به خانه ببرد 2-3 بردند و امید را بردند به قلب ویرانه های برلین.چه سخت است در این حال و احوال بخواهی جور دیگری باشی. ماشین آلمان‌ها از همان زمان کار خود را آغاز کرد و همه چیزشان شد ماشینی. صنعت ماشینی ، هنر ماشینی و حتی فوتبال ماشینی. نظم بی چون و چرای آلمانی روی همه چیزشان سایه انداخت، حتی فوتبال. در این دوره بود که فرانتس جوان به تیم ملی آلمان غربی دعوت شد و توانست در دل ماشین‌های فوتبال آلمانی اختراعی جدید بکند. اختراعی به نام دفاع سوییپر.
***
وقتی در انگلستان با یک بدن به چپ با پای چپ شیر روسی را مقهور ضربه مهارنشدنی‌اش کرد همه فهمیدند این پست جدید به چه کار می‌آید. لئو یاشین جلوی شوت قدرتمند بکن‌باوئر نتوانست مقاومت کند. سرعت شوت فرانتس به حدی بود که لئو نفهمید از کجا خورده است. توپ به ته تور چسبید و از دروازه بیرون آمد. یاشین نتوانست حتی به توپ نگاه کند. محو بکن‌باوئر بود و شاید فکر می‌کرد توپ احیانا به تیر خورده و برگشته است. معنی سوییپر اینجا خودش را نشان داد. دفاعی که پا به توپ از دل دفاع کنده می‌شود و تا باکس جریمه حریف جلو می‌آید و گل می‌زند. این یعنی شکستن همه انگاره‌هایی که تا آن زمان برای وظایف یک دفاع وسط می‌شد تصور کرد. از این اختراع‌ها البته چند تای دیگر هم برای فوتبال آن زمان می‌شود ذکر کرد. مثل کاتانچیوی ایتالیا یا همان دفاع دیوار بتونی که الان به آن می‌گویند دفاع اتوبوسی. آتزوری‌های آن زمان برای اینکه بتوانند برنده یک بازی فوتبال و در نهایت یک جام جهانی شوند مدلی را اختراع کردند که دفاع چند لایه یا کاتانچیو نام گرفت. به مدد بازیکن‌های تنومند و پرقدرتی که داشتند توانستند نوعی از فوتبال را در زمین اجرا کنند که از زیبایی فوتبال کم می‌کرد و به نتیجه داخل زمین اعتبار بیشتری می‌داد تا زیبایی آن. بکن‌باوئر اما در 1966 و در انگلستان برنده جنگ جهانی لحظاتی را رقم زد که هر چند خام، اما تفکری رو به جلو را برای فوتبال می‌خواست. بازی فینال مقابل ملکه اما زمانی نبود که او بتواند دلبری کند. هلموت شون فرانتس 21 ساله را مامور مهار بابی چارلتون نابغه کرده بود و استباهی مرگبار را مرتکب شد. او با این دستور مربی همه خلاقیت‌هایش را صرف بازی در زمین خودی کرد و شکل بازی‌ای که مبتکرش بود را نتوانست اجرا کند. شکلی که احتمالا به او اجازه می‌داد تا دروازه گوردون بنکس بزرگ برود و او را هم مانند یاشین مغلوب کند. اما نشد. هلموت شون اشتباه کرد و بعدا فهمید چه اشتباهی کرده است. اشتباهی که قیصر در جام جهانی 1986 هم آن را تکرار کرد و لوتار ماتئوس را مامور مهار مارادونا کرد و بازی را باخت. خودش اما چهار سال بعد به این اشتباه اعتراف کرد و این بار یاران دون دیه‌گو بودند که نتوانستند مقابل ژرمن‌ها دوام بیاورند. در 1966 اما اشتباه هلموت شون نبود که باعث باخت آلمان‌ها شد. خطای سهمگین توفیق بهرام‌اف کمک داور روس بازی در گل اعلام کردن توپی که جف هورست زد و از خط نگذشت بازی را برای ژرمن‌ها پایان داد. قیصر دستش به جام ژول ریمه نخورد. اما انگار تقدیرش این بود که تعریفی جدید برای فوتبال بیافریند.
***
تکامل سوییپر. قیصر داشت به شمایلش نزدیک می شد. از آن بچه بی تجربه‌ای که با فوتبال غریزی‌اش از میانه میدان رد می‌شد و می‌زد به دل دفاع حریف، به یک دفاع هدفمند تبدیل شده بود که می‌دانست چه زمانی سرعتش را به کار بیاندازد و با بدن‌‌هایی که به چپ و راست می‌دهد دفاع را جا بگذارد و تیر خلاص را شلیک کند. انتقام چهار سال قبل اینجا در سال 1970 در مکزیک از انگلستان قهرمان جهان با همین فرمول گرفته شد. از گوردن بنکس هم در مقابل شوت بکن‌باوئر کاری بر نیامد. اما ظهور قیصر اتفاقا در این فرارهای انفجاری نبود. قیصر در جایی ظهور کرد که زخم خورد، افتاد، دوباره برخاست و جنگید. باخت، اما جنگید و باخت. در میانه نیمه اول وقت اضافه بازی نیمه نهایی با ایتالیای کاتانچیو بکن‌باوئر مثل آن چند باری که از دام دفاع‌های شوروی و انگلستان و لهستان گریخته بود، از چله کمان رها شد و به دروازه آتزوری هجوم برد، اما این بار خورد به دیوار بتونی، پشت باکس جریمه. گرد مولر و دیگران ریختند سر داور که پنالتی است، اما داور گوش نکرد. چند متر آنطرف‌تر درون باکس بکن‌باوئر افتاده بود. وقتی برخاست دیگر آن بازیکنی نبود که قلب حریف را هدف گرفته بود. وقتی برخاست گویی قیصر دوباره زاده شده است. بر خلاف الان که اگر بازیکنی با چنین خطایی مواجه شود به سرعت از زمین خارج می‌شود، قیصر ایستاد و جنگید. از کنار گرد مولر و بقیه در سکوتی عارفانه عبور کرد و دردش را با خود برد. سرش را پایین انداخت، کتفش را بست و تا آخر در زمین ماند. بازی را باخت، اما شد قیصر. قیصر بلند شد و جنگید و شد اسطوره. دستش به ژول‌ریمه نرسید، اما شیوه‌ای را پایه گذاشت که ژرمن‌ها در سال‌های بعد آن را کامل‌تر کردند. حالا مانوئل نویر پا جای پای قیصر گذاشته است و پست دروازه‌بان/سوییپر را به جای دفاع لیبرو به جهان معرفی کرده است. این اثر قیصر است که جرات و شهامت را به نسل بعد از خود و حتی چند نسل بعد از خودش منتقل کرد که جرات کنند از درون وظایفی که برایشان تعریف شده بیرون بیایند و فوتبال را زیباتر از قبل کنند.
***
اینجا بود که قیصر دیگر آن بچه‌ای که در ویرانه‌های جنگ رشد کرد نبود. او الهام بخش ‌نسلی شد که مثل آلمان بعد از جنگ از شکست پیروزی ساخت. ژرمن‌ها یاد گرفتند مسیر جنگیدن مهم‌تر از هدف جنگیدن است. هدف جنگیدن همیشه معلوم است. می جنگی که پیروز شوی. اما مسیر جنگیدن همیشه به پیروزی نمی‌رسد. در تمام سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و در همه جام‌های جهانی بیشترین حضور در نیمه نهایی برای آلمان‌هاست. در این بیشترین حضورها ممکن است به قهرمانی نرسیده باشند، که نرسیده اند، اما مسیرشان همیشه بر یک مدار بوده است. مداری که قیصر تعریف دیگری به آن بخشید. در سال 1974 اولین جام جهانی بعد از ژول‌ریمه در خاک آلمان جام جهانی بر دستان قیصری رفت که مسیر را درست آمده بود. اینجا اندکی با تجربه‌تر، اندکی پخته‌تر. آن دفاع لیبروی دو جام جهانی قبل دیگر چالاکی زدن به قلب دفاع حریف را نداشت، آن جوان ترکه‌ای دیگر نبود و حریفانش هم با تجربه‌تر از قبل شده بودند، اما این بار به قیصر بیشتر شبیه بود. آخرین نقطه زمین جلوی سپ مه‌یر مثل کوهی که رسوخ به آن ناممکن است. تنها حریفی که می‌توانست از این دفاع آهنین عبور کند رقیبی قابل احترام بود به نام یوهان کرویف. در فینال این فقط کرویف بود که توانس این دفاع را بشکافد. جک تیلور انگلیسی سوت آغاز بازی فینال را در حضور همسران بازیکنان تیم ملی هلند زد. پاس‌های پی در پی لاله ها شروع شد. روشی که سال‌ها بعد به نام پپ گواردیولا و بارسلونای افسانه‌ای‌اش سند خورد، در واقع هلند 1974 به بهترین شکل ممکن آن را در زمین اجرا می‌کرد. یاران کرویف در ابتدای بازی فینال وحشت را بر تن ژرمن ها انداختند. آن استارت دقیقه یک از وسط زمین بازی فینال ١٩٧۴ را می شود بارها به تماشا نشست و مغلوب شدن یاران قیصر را دید، که اگر کرایف نبود شاید کسی جرات آن استارت نبوغ آمیز را نداشت، آن هم در حالی که حتی پای یک ژرمن هم به توپ نخورده بود. حیف که تنها در یک فینال بود و نبوغش را خرج یک جام جهانی کرد. اما در مقابل چشمان کرویف و یارانش جام جهانی با گل‌های گرد مولر و پل برایتنر بالای دستان قیصر رفت. پایان قیصر در زمین فوتبال تصویری است که جام جهانی را بالای سر ‌برد. 20 سال بعد از کاپیتان فریتز والتر قیصر دومین کاپیتان آلمان‌هاست که تیمش را تا فتح جام برد. قدم بعدی هدایت ژرمن‌ها برای قهرمانی جهان در مکزیک است.
***
قیصر وقتی بازی فینال را به یاران مارادونا باخت، همه تیمش روی زمین منهدم شده بودند، و تنها کسی که خنده بر لب داشت خود او بود. پیرهن آستین کوتاه سفید و شلوار پارچه‌ای چارخونه ذغالی‌اش در قابی که لوتار ماتیوس جوان و دیتر هوینس پا به سن گذاشته حضور داشتند، به خاطر مانده است. اشتباهی که در آن فینال کرد را هیچوقت دیگر تکرار نکرد. لوتار ماتیوس قابلیت‌هایی بسیار بیشتر از این داشت که فقط مامور مهار مارادونا بشود. اما قیصر تشخیص داد ماتیوس را باید سایه به سایه دیه‌گو بگذارد. این شد که دیه‌گو مارادونا در حالی که بازی دو بر دو مساوی بود در یک حرکت غافلگیرانه ماتیوس را پیچاند و باعث شد هانس پیتر بریگل نصف زمین را به دنبال بروچاگا بدود و به او نرسد و گل پیروزی آلبی سلسته درون دروازه مانشافت جا بگیرد. این اشتباه به قیمت از دست رفتن یک جام برای قیصر تمام شد. اما چهار سال بعد او در ایتالیا مقابل همین آرژانتین قرار گرفت. آرژانتینی چهار سال پیرتر و فرسوده تر، در مقابل آلمانی چهار سال با تجربه‌تر. فینال تکراری را دیگر آلمان‌ها بردند و قیصر این بار ماتیوس را وسط زمین گذاشت تا تیمش را رهبری کند. ماتیوس پاس طلایی را به رودی فولر داد و روی فولر خطا کردند تا آندیاس بره‌مه توپ را بکارد ته تور گویکوچه‌آ پنالتی گیر. این بار قیصر با کت و شلوار و کراوات برعکس چهارسال قبل خیلی رسمی در لباس سرمربی یک جام جهانی دیگر را لمس کرد و خاطره اش را با جام جهانی برای همیشه با خود به خانه برد.
***
قیصر در سه جام جهانی بازی کرد و دو جام جهانی کنار زمین بود و یک جام جهانی هم مدیر برگزاری در کشور خودش بود. او از ویرانه‌های آلمان بعد از جنگ تصویر قدرت مردانی شد که نظم و ساختن برایشان اولویت اول بود. مسیر رسیدن برایشان مهم‌تر از هدف شد. قیصر از زخمی بلند شد که حکایتش برای نسل‌های بعد فوتبال آلمان می تواند مسیر قهرمانی را برایشان مهیا سازد. قصه قیصر قصه همیشگی یک قهرمان است.
دنیای تصویر-خرداد 1397

۵,۸۱۹

یادداشت ها
امیر رضا نوری پرتو:چهارسال انتظار و دوباره «ما هوادارانِ عاشق و سینه‌چاکِ ژرمن‌ها» و تیمِ بی‌هم‌تا و محبوب‌مان…

امشب در نوزدهمین‌حضورمان در تاریخِ دوره‌های جامِ جهانی به رویارویی با تیمی خواهیم رفت که در بیش‌ترِ جام‌ها حضور داشته و همیشه رقیبی سخت و جدّی برای مدّعیان بوده و مهم‌تر آن‌که زیبا و تکنیکی و خطرناک بازی می‌کند؛ تیمِ دوست‌داشتنیِ «مکزیک»…

پس از اُفتِ نسبی‌مان در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶، تیمِ «یواخیمِ کبیر» از پایانِ «یورو ۲۰۱۶» با قدرتی شبیه به سال‌های درخشان و طلاییِ ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ کارش را دوباره آغاز کرد و در دیدارهای مقدّماتی و تدارکاتی و مهم‌تر از آن‌ها در رقابت‌های «جامِ کنفدراسیون‌ها» بسیار بسیار خوش درخشید و ثابت کرد که بی‌جهت قهرمانِ جهان نشده است. امّا متأسّفانه، «ژرمن‌ها» در دیدارهای تدارکاتی در سالِ ۲۰۱۸، آن «آلمانِ باطراوتِ ۲۰۰۶ به بعد» نبوده‌اند و با ضعف‌های تاکتیکی و گروهیِ چشم‌گیری دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. هرچند که خیال‌مان آسوده بود و هست که «یواخیمِ کبیر» به این دیدارهای کم‌ارزش، تنها و تنها، به چشمِ دست‌گرمی‌ها و طبع‌آزمایی‌هایی برای پیاده‌سازیِ هدف‌های مهم‌تر و درازمدّتِ خود می‌نگرد. این در حالی‌ست که چه عاشقان و چه دشمنان و بدخواهان می‌دانند که: «آلمان تیمِ تورنمنت‌هاست و بازی‌به‌بازی بهتر و‌ کامل‌تر می‌شود و ترکیبِ رؤیایی و طلاییِ خود را کم‌کم بازخواهد یافت…»

در جامِ بیست‌ویکم، و روی کاغذ، هنوز بخت و اقبالِ «برزیل»، «اسپانیا» و حتّی «فرانسه» را بیش‌تر از «آلمان» می‌دانند؛ و برای «آرژانتین» و «پرتغال» هم شانسی برابر با «ژرمن‌ها» درنظر گرفته‌اند. جز «برزیل» که هنوز به میدانِ نبرد نیامده و به احتمالِ فراوان هنوز هم بختِ نخستِ قهرمانیِ این جام است، دیگر مدّعیان یک‌‌مرتبه به این آوردگاهِ سبزفام‌ گام گذاشته‌اند و بازی‌شان هم چنگی به دل نزده است. بی‌تردید اگر «ژرمن‌ها» برخی حاشیه‌های کوچکِ پدیدآمده پیرامونِ اردوی‌شان را کنار بگذارند و آن اتّحاد، نظم و هم‌آهنگیِ چشم‌نواز، آن طراوات، شادابی، شور و مهم‌‌تر از همه آن خویی وحشی و بی‌رحم در حمله‌کردن و گل‌زدن- که در این سال‌ها داشته‌اند- را با هم ترکیب کنند، هیچ‌یک از مدّعیان به گَردِ پای‌شان هم نمی‌رسند…

بیش از سی‌سال است که با افتخار دیوانه‌ و شیفته‌ی تیمِ ملّیِ فوتبالِ «آلمان» هستم و به این عشقِ جنون‌آمیز می‌بالم و همیشه هم در تورنمنت‌های جهانی و اروپایی برای هر بازیِ تیمِ محبوب‌ام قلب‌ام می‌تپد و به‌شدّت استرس دارم؛ و گاه حتّی برای این عشق و شور و نگرانیِ خودآزارانه امّا لذّت‌بخش، از سوی برخی دوستان‌ و نزدیکان‌ام دست انداخته می‌شوم. امّا همیشه، و به‌ویژه در این دوازده‌سال که «یواخیمِ کبیر» زمام‌داریِ این تیمِ باصلابت و قدرت‌مند را در دست گرفته، دل‌ام به این خوش بوده که اگر اتّفاق‌های ناخواسته پدید نیایند و برخی بازی‌کُنان که در سطحی پایین‌ترند وظیفه‌های خود را به‌درستی انجام دهند، زیرِ سایه‌ی هدایتِ «یواخیم لو»، «آلمانِ همیشه‌قهرمان» به آن بالابالاها می‌رسد و دلِ «ما هواداران» را شاد می‌کند. این‌بار هم این امید در دل‌ام زنده است و پُرنور…
سه‌روز است که جامِ جهانی همه‌ی خواب و خوراک‌ام شده و مثلِ خیلی‌ها در حال لذّت‌بردنی اساسی‌ام. امّا برای من، «جامِ جهانیِ ۲۰۱۸» از امروز عصر، ساعتِ ۱۹:۳۰ آغاز خواهد شد…

«ما ژرمن‌ها» داریم می‌آییم؛ همانندِ همیشه باانگیزه و پُرقدرت. شاید خیلی‌ها روی ما به‌عنوانِ بختِ نخستِ قهرمانی حساب باز نمی‌کنند. امّا ما در دشوارترین موقعیّت‌ها اراده را در مستطیلِ سبز هِجّی کرده‌ایم و سرافراز بیرون آمده‌ایم. «نقش‌بستنِ پنجمین ستاره‌ی قهرمانی روی پیراهن‌مان» هدفِ بزرگِ «ما ژرمن‌ها» در این جام است…
۹,۳۷۵

یادداشت ها
علیرضا مجمع:«ماشینی، منطقی، منظم و بی انعطاف» این واژه‌ها را احتمالا بسیار درباره فوتبال آلمان‌ها شنیده‌اید. غلط هم نیست. نمونه‌های نظمی که ژرمن‌ها در فوتبالشان ارائه می‌دهند از تربیت آلمانی‌شان در فرهنگی می‌آید که هیچ انعطافی را در مسیر موفقیت نمی‌پذیرد. نمونه‌های این منطق و نظم در جام‌های جهانی برای فوتبال آلمان‌ زیاد است. از 1954 سوییس که بازگشتی باشکوه به تورنمت بعد از شکست تحقیرآمیز 8-3 از مجارستان داشتند و در فینال همان مجارستان را 3-2 بردند، تا نیمه‌نهایی 1970 که نبرد قرن را با ایتالیای کاتانچیو تن به تن آمدند و در آخر باختند، و نیمه نهایی 1982 و فینال 1986. نظم آلمانی وابسته به بازیکنانی بود که از ریشه ژرمن‌ها رشد کردند و بالا آمدند و قهرمان جام جهانی 1990 شدند.


دخالت سیاست در هر چیزی به جز ایجاد کثافت کار دیگری نمی‌کند. فوتبال آلمان این بزنگاه را هم پشت سرخواهد گذاشت چون به تک تک این بازیکنان برای تکرار پیروزی نیاز دارد.


اینجا اما یک اتفاق افتاد. فرو ریختن دیوار برلین در سال 1989 آن یکدستی که در فرهنگ آلمانی بود را از بین برد. مهاجران ترک و آفریقایی و آمریکایی و حتی ایرانی درسرزمین بچه‌های هیتلر. اینجا هوش ژرمن‌ها بود که به کارشان آمد. پس از یک افت فاحش در حد فاصل جام جهانی 94 تا جام ملتهای 2002 که تنها یک قهرمانی اروپا برایشان داشت، راهکاری طلایی مقابلشان آمد: استفاده از بچه‌های مستعد همین مهاجران خارجی. جام جهانی 2002 آغاز یک مسیر دلچسب شد که سومی 2006، سومی 2010 و بالاخره قهرمانی 2014 را برای ژرمن‌ها با خود داشت. ایده ابتدایی درخشان بود. استفاده از بچه‌هایی که شاید همه‌شان آلمانی نباشد، اما در کارخانه کشف استعداد احتمالا به ملیت آلمانی برای پیروزی و در مسیر بردن کمک خواهند کرد. همینطور هم شد. سامی خدیرا، مسوت اوزیل، ژروم بواتنگ که اتفاقا برادرش در تیم ملی غنا بازی می‌کند و الان ایلکای گوندوغان چند تا از این بچه‌ها هستند. فلسفه بازی اما تغییر نکرد. نظم و منطق همچنان حرف اول را می‌زند، اما این بچه‌ها خود را با این نظم وفق داده‌اند. همچنان تا دقیقه 90 و 120 مبارزه می‌کنند و تمرکز روی هدف را از فرهنگ آلمانی خیلی خوب آموخته‌اند.

***

فوتیال آلمان از این بچه‌ها استفاده کرده است برای برد. اما الان خبرهای خوبی از اردوی آلمان نمی‌رسد. هو کردن گوندوغان و اوزیل نشان از همان نگاه قبل از روند کشف استعداد آنها را دارد. ژرمن‌ها دیگر آن تیمی نیستند که بخواهند برگردند به اواخر دهه 90 و اوائل قرن جدید. پس انعطاف نداشته‌شان در بازی را باید به سکوهای تماشاگرانشان منتقل کنند. گوندوغان البته تعریف دیگری از ماجرای دیدارش با اردوغان-رییس جمهور ترکیه-دارد:« بعضی از واکنش ها بر علیه من است. طی چند سال اخیر برای افزایش ادغام کسانی مانند من که دو ملیتی هستند تلاش زیادی کرده ایم. ما فقط اهل ترکیه نیستیم. این را از پدر و مادر و خانواده خود به ارث برده ایم. ما در گلزن کرشن به دنیا آمده ایم. شهری با مهاجران بسیار زیاد! برای همین از این که به ما گفتند به قوانین اساسی این کشور احترام نگذاشته ایم شگفت زده شدم.»

دخالت سیاست در هر چیزی به جز ایجاد کثافت کار دیگری نمی‌کند. فوتبال آلمان این بزنگاه را هم پشت سرخواهد گذاشت چون به تک تک این بازیکنان برای تکرار پیروزی نیاز دارد.

روزنامه سازندگی-22 خرداد1397
۱۴,۳۴۳