Your address will show here +12 34 56 78
یادداشت ها
امیر رضا نوری پرتو: آیا این همان «آلمانِ» تورنُمنت‌های بزرگِ پس از سالِ ۲۰۰۶ بود؟ پاسخ ساده و آشکار است؛ اصلاً و ابداً؛ خیر…!

در اندک بازی‌های بدمان در تورنُمنت‌های دوازده‌سال اخیر که «یواخیم لو» روی نیمکتِ هدایتِ تیم‌ نِشسته- همانندِ شکستِ دو بر یک در برابرِ «کرواسی» در «یورو ۲۰۰۸»، یا شکستِ یک بر صفر در برابرِ «صربستان» در «جامِ جهانیِ ۲۰۱۰»، و یا مساویِ بدونِ گل در برابرِ «لهستان» در «یورو ۲۰۱۶»- نیز این‌چنین بد و بی‌هدف بازی نکرده بودیم؛ آن‌هم «آلمان»ی را که همیشه به‌عنوانِ یک «تیمِ منظّم»- که کارِ گروهیِ زیبا و چشم‌نوازی را ارائه می‌کند- می‌شناسیم…

این «آلمان» با «آلمانِ دیدارهای مقدّماتی و تدارکاتی در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷» که پس از ناکامی در نیمه‌نهاییِ «یورو ۲۰۱۶» پوست انداخته بود، تفاوتی آشکار داشت؛ و بیش از همه به «آلمانِ دیدارهای تدارکاتی در سالِ ۲۰۱۸» نزدیک بود؛ تیمی خسته، عصبی، سنگین و کُند که انگار وزنه‌هایی را به پای ستارگان‌اش آویخته‌اند…

از چه باید گفت؟! از این‌که چرا پشتِ «کیمیچ» در بالِ راست خالی بود و اتوبانی برای نفوذهای «مکزیک» در نیمه‌ی نخست شکل گرفته بود؟ از این‌که چرا همان «کیمیچ»- به‌عنوانِ تنها بازی‌کُنِ خوب و زحمت‌کِشِ «ژرمن‌ها» در بازیِ دیروز- در نیمه‌ی دوّم در زمین گم شد؟ از این‌که چرا جناحِ چپِ تیم‌مان فلج و عقیم بود و تا یک‌سوّمِ پایانیِ بازی که «دراکسلر» کمی فعّال‌ و تأثیرگذار شد، در عمل، این بالِ تیم‌مان هیچ نقشی در نفوذهای‌مان نداشت؟ از این‌که فلسفه‌ی گذاشتنِ «خدیرا»ی افت‌کرده و ضعیف در ترکیبِ اصلی چه بود؟ از این‌که چرا «تونی کروس» تنها بازیِ بد و خودخواهانه‌ی تمامِ عمرش را انجام داد؟ از این‌که «توماس مولر»ی که امسال در بوندس‌لیگا دوباره امیدوارمان کرده بود، چرا نمایشی ضعیف‌تر از «یورو ۲۰۱۶» از خود نشان داد؟ از این‌که چرا از «اوزیل» تنها شبحی در زمین حضور داشت؟ از این‌که چرا «تیمو ورنر» در نخستین تورنُمنتِ بزرگِ زندگی‌اش تا این اندازه خود را باخته بود؟ و از این‌که تا کِی بازی‌کُنی بی‌ارزش و درجه‌سوّمی همانندِ «ماریو گومز» باید به‌عنوانِ تعویضِ طلایی و مُنجیِ تیم‌مان در دقیقه‌های پایانی به میدان آید؟

و پرسشِ مهم‌تر و بزرگ‌تر؛ چرا «یواخیم لو» که با تصمیمِ غریب‌اش در بهره‌گیری از جوانان در «جامِ کنفدراسیون‌های سالِ ۲۰۱۷» و رسیدن به جایگاهِ قهرمانی، توانست همه را تسلیم تبحّر و کاربلدیِ خود کند و امید به زایشِ نسلی جدید و خوب- هم‌تراز با دو نسلِ طلاییِ پیش از خود- را در دلِ «ما هواداران» زنده کرد، در یک حرکتِ محافظه‌کارانه و باورنکردنی، در بازیِ دیشب باز هم به همان ترکیبِ سنّتی و دیگر کهنه‌شده‌ی فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۶ پناه برد و بخشی از نیروهای جوان و باانگیزه‌ی خود را یا در این بازی کنار گذاشت؟ و نیز این‌که چرا تعدادی از همان جوانان را اصلاً به این جام نیاورد؟
نمی‌گویم «لروی سانه» در دوازده‌بازیِ ملّیِ اخیرش خوب بوده؛ شاید حتّی اگر ملاک را برای انتخاب‌نشدن‌اش همان بازی‌های ملٌی‌اش بگذاریم، حق را به‌شکلی کامل به «مربّی خوش‌تیپ و دوست‌داشتنی‌مان» دهیم؛ امّا پرسشِ پایانی این است که در بازیِ دیشب اگر «سانه» در میدان حضور داشت، آیا نمی‌توانست در یکی از ده‌ها هجومِ ناکامِ دیشبِ «ژرمن‌ها» در نیمه‌ی دوّم به دروازه‌ی «مکزیک» نقشی تأثیرگذار داشته باشد؟

واکنش‌ها به شکستِ «ما ژرمن‌ها» در این زیباترین و پرهیجان‌ترین بازیِ جام تا امروز، متفاوت بوده است؛ از ناامیدیِ کاملِ برخی هواداران که سرنوشتی شبیه به «فرانسه‌ی ۲۰۰۲»، «ایتالیای ۲۰۱۰» و «اسپانیای ۲۰۱۴» را برای «آلمانِ این تورنُمنت» پیش‌بینی می‌کنند و با توجّه به بازیِ دشواری که در برابرِ «سوئدِ» بدقِلِق خواهیم داشت، سایه‌ی کابوس‌وارِ این پیش‌بینی‌شان بیش از هر زمان بر سرمان سنگینی می‌کند، تا دشمنانِ قسم‌خورده‌ی «آلمان» که ثبات و اقتدارِ دوازده‌ساله‌ی «ما ژرمن‌ها» در برابرِ اوج‌وفرود‌های فاحش و نوسانیِ تیم‌های‌شان کفرشان را درآورده و اکنون از شکست‌مان دل‌شادند و در فضاهای مجازی گربه‌رقصانی می‌کنند٬ تا حتّی هوادارانی راستین و اصیل و متعصّب که هنوز به همین تیم نیز ایمان و باور دارند…

تیمِ «یواخیم لو» اگر می‌خواهد روندِ باثبات‌ِ یک‌دهه‌ی گذشته‌ی خود را حفظ کند و این عنوانِ افتخارآمیزِ تاریخِ فوتبالِ «آلمان» را- که در بیش‌ترِ تورنُمنت‌های بزرگ تا مرحله‌های بالا پیش آمده- زیرِ پا نگذارد، باید همه‌ی تلخی‌های بازیِ دیروز را فراموش کند و دوباره بایستد و همان «آلمانِ باطراوات و پرشور و باانگیزه» شود و با وجودِ کارِ دشواری که در پیش دارد، فشارهای روحی و استرس‌های فزاینده را کنار بگذارد شش‌امتیاز از دو بازیِ باقی‌مانده را بگیرد و ثابت کند که «ما ژرمن‌ها» همیشه اراده را معنا کرده‌ایم و این‌بار نیز اراده‌مان می‌تواند پیروز شود.
۱۰,۹۱۳

مقالات

علیرضا مجمع:هر کسی اسطوره‌اش را یک جور به یاد می‌آورد. همیشه صحنه‌ای هست که درگیرت کند. صحنه‌ای که دوست داری قهرمانت بلند شود و بجنگد. مهم نیست پیروز بشود؛ فقط بجنگد. اگر بجنگد می‌شود اسطوره‌ات. می‌توانی روی اسمش قسم بخوری. حتی رقیبت هم روی اسمش قسم می‌خورد. این خاصیت اسطوره‌هاست. اسطوره‌ها زیاد نیستند. اسطوره‌ها اتفاقا اندازه انگشتان یک دستت هم نیستند حتی. اگر زیاد بشوند که دیگر اسطوره نیستند. نمی‌شود رویشان حساب کرد. اسطوره را باید بشود مجسمه‌اش را ساخت. باید بشود از زاویه نگاهش دنیا را دید و اطمینان داشت که حرفش با عملش یکی است. و روزی روزگاری در فوتبال آلمان، بیست و یک سال بعد از جنگ جهانی دوم بازیکن ترکه‌ای ظهور کرد که تمام قواعد یک اسطوره را برای خود خرید. فرانتس بکن باوئر هم‌سن پایان جنگ بود. هم‌سن ویرانی آلمان شکست خورده. او نه روز بعد از پایان جنگ جهانی دوم در مونیخ به دنیا آمد. درک سرخوردگی نوزادی که از دل ویرانه‌های جنگ متولد می‌شود برای نسل ما که جنگی خانمان برانداز را تجربه کرده است اصلا کار سختی نیست. ملت آلمان شاید اصلا در مخیله‌شان هم نمی‌گنجید کسی که کمتر از ده روز بعد از شکستشان در جنوب چشم به دنیا باز می‌کند قرار است ناجی‌شان باشد. او باید یاد می‌گرفت بلند شود و بجنگد. باید یاد می‌گرفت بشود ناجی.چیزی نگذشت که فرانتس اهل مونیخ شد قیصر فوتبال آلمان.
***
هنوز جام ژول ریمه بالای دستان فریتز والتر بود که فرانتس نه ساله به تیم پسران مونیخ1860 رفت. راهش را پیدا کرده بود. می‌خواست با فوتبال در تاریخ کشورش ماندگار شود. و شد. اولین جام جهانی آلمان‌ها(که بخش غربی‌اش در رقابت‌های بزرگ فوتبال از بخش شرقی‌اش جلوتر بود) نه سال بعد از آخرین تیرهیتلر به مغز خود در کمال نفرت دنیا از خودشان به دست آمد. فریتز والتر نه سال بعد از جنگ جهانی دوم،ژول ریمه را به ملتی هدیه داد که سرخورده از آتش افروزی رایش سوم گوشه ای کز کرده بودند و داشتند کشورشان را می ساختند.اولین ستاره بهشان امید داد که؛ما می توانیم.وتوانستند.بازی دور مقدماتی با غولی به نام مجارستان و اعجوبه ای که نامش پوشکاش بود 3-8 تمام شد.افتضاحی غریب شکل گرفت.اما آلمانها بازگشتند؛خیلی زود بازگشتند.فینال را با همان مجارستان که آمده بود تا جام را به خانه ببرد 2-3 بردند و امید را بردند به قلب ویرانه های برلین.چه سخت است در این حال و احوال بخواهی جور دیگری باشی. ماشین آلمان‌ها از همان زمان کار خود را آغاز کرد و همه چیزشان شد ماشینی. صنعت ماشینی ، هنر ماشینی و حتی فوتبال ماشینی. نظم بی چون و چرای آلمانی روی همه چیزشان سایه انداخت، حتی فوتبال. در این دوره بود که فرانتس جوان به تیم ملی آلمان غربی دعوت شد و توانست در دل ماشین‌های فوتبال آلمانی اختراعی جدید بکند. اختراعی به نام دفاع سوییپر.
***
وقتی در انگلستان با یک بدن به چپ با پای چپ شیر روسی را مقهور ضربه مهارنشدنی‌اش کرد همه فهمیدند این پست جدید به چه کار می‌آید. لئو یاشین جلوی شوت قدرتمند بکن‌باوئر نتوانست مقاومت کند. سرعت شوت فرانتس به حدی بود که لئو نفهمید از کجا خورده است. توپ به ته تور چسبید و از دروازه بیرون آمد. یاشین نتوانست حتی به توپ نگاه کند. محو بکن‌باوئر بود و شاید فکر می‌کرد توپ احیانا به تیر خورده و برگشته است. معنی سوییپر اینجا خودش را نشان داد. دفاعی که پا به توپ از دل دفاع کنده می‌شود و تا باکس جریمه حریف جلو می‌آید و گل می‌زند. این یعنی شکستن همه انگاره‌هایی که تا آن زمان برای وظایف یک دفاع وسط می‌شد تصور کرد. از این اختراع‌ها البته چند تای دیگر هم برای فوتبال آن زمان می‌شود ذکر کرد. مثل کاتانچیوی ایتالیا یا همان دفاع دیوار بتونی که الان به آن می‌گویند دفاع اتوبوسی. آتزوری‌های آن زمان برای اینکه بتوانند برنده یک بازی فوتبال و در نهایت یک جام جهانی شوند مدلی را اختراع کردند که دفاع چند لایه یا کاتانچیو نام گرفت. به مدد بازیکن‌های تنومند و پرقدرتی که داشتند توانستند نوعی از فوتبال را در زمین اجرا کنند که از زیبایی فوتبال کم می‌کرد و به نتیجه داخل زمین اعتبار بیشتری می‌داد تا زیبایی آن. بکن‌باوئر اما در 1966 و در انگلستان برنده جنگ جهانی لحظاتی را رقم زد که هر چند خام، اما تفکری رو به جلو را برای فوتبال می‌خواست. بازی فینال مقابل ملکه اما زمانی نبود که او بتواند دلبری کند. هلموت شون فرانتس 21 ساله را مامور مهار بابی چارلتون نابغه کرده بود و استباهی مرگبار را مرتکب شد. او با این دستور مربی همه خلاقیت‌هایش را صرف بازی در زمین خودی کرد و شکل بازی‌ای که مبتکرش بود را نتوانست اجرا کند. شکلی که احتمالا به او اجازه می‌داد تا دروازه گوردون بنکس بزرگ برود و او را هم مانند یاشین مغلوب کند. اما نشد. هلموت شون اشتباه کرد و بعدا فهمید چه اشتباهی کرده است. اشتباهی که قیصر در جام جهانی 1986 هم آن را تکرار کرد و لوتار ماتئوس را مامور مهار مارادونا کرد و بازی را باخت. خودش اما چهار سال بعد به این اشتباه اعتراف کرد و این بار یاران دون دیه‌گو بودند که نتوانستند مقابل ژرمن‌ها دوام بیاورند. در 1966 اما اشتباه هلموت شون نبود که باعث باخت آلمان‌ها شد. خطای سهمگین توفیق بهرام‌اف کمک داور روس بازی در گل اعلام کردن توپی که جف هورست زد و از خط نگذشت بازی را برای ژرمن‌ها پایان داد. قیصر دستش به جام ژول ریمه نخورد. اما انگار تقدیرش این بود که تعریفی جدید برای فوتبال بیافریند.
***
تکامل سوییپر. قیصر داشت به شمایلش نزدیک می شد. از آن بچه بی تجربه‌ای که با فوتبال غریزی‌اش از میانه میدان رد می‌شد و می‌زد به دل دفاع حریف، به یک دفاع هدفمند تبدیل شده بود که می‌دانست چه زمانی سرعتش را به کار بیاندازد و با بدن‌‌هایی که به چپ و راست می‌دهد دفاع را جا بگذارد و تیر خلاص را شلیک کند. انتقام چهار سال قبل اینجا در سال 1970 در مکزیک از انگلستان قهرمان جهان با همین فرمول گرفته شد. از گوردن بنکس هم در مقابل شوت بکن‌باوئر کاری بر نیامد. اما ظهور قیصر اتفاقا در این فرارهای انفجاری نبود. قیصر در جایی ظهور کرد که زخم خورد، افتاد، دوباره برخاست و جنگید. باخت، اما جنگید و باخت. در میانه نیمه اول وقت اضافه بازی نیمه نهایی با ایتالیای کاتانچیو بکن‌باوئر مثل آن چند باری که از دام دفاع‌های شوروی و انگلستان و لهستان گریخته بود، از چله کمان رها شد و به دروازه آتزوری هجوم برد، اما این بار خورد به دیوار بتونی، پشت باکس جریمه. گرد مولر و دیگران ریختند سر داور که پنالتی است، اما داور گوش نکرد. چند متر آنطرف‌تر درون باکس بکن‌باوئر افتاده بود. وقتی برخاست دیگر آن بازیکنی نبود که قلب حریف را هدف گرفته بود. وقتی برخاست گویی قیصر دوباره زاده شده است. بر خلاف الان که اگر بازیکنی با چنین خطایی مواجه شود به سرعت از زمین خارج می‌شود، قیصر ایستاد و جنگید. از کنار گرد مولر و بقیه در سکوتی عارفانه عبور کرد و دردش را با خود برد. سرش را پایین انداخت، کتفش را بست و تا آخر در زمین ماند. بازی را باخت، اما شد قیصر. قیصر بلند شد و جنگید و شد اسطوره. دستش به ژول‌ریمه نرسید، اما شیوه‌ای را پایه گذاشت که ژرمن‌ها در سال‌های بعد آن را کامل‌تر کردند. حالا مانوئل نویر پا جای پای قیصر گذاشته است و پست دروازه‌بان/سوییپر را به جای دفاع لیبرو به جهان معرفی کرده است. این اثر قیصر است که جرات و شهامت را به نسل بعد از خود و حتی چند نسل بعد از خودش منتقل کرد که جرات کنند از درون وظایفی که برایشان تعریف شده بیرون بیایند و فوتبال را زیباتر از قبل کنند.
***
اینجا بود که قیصر دیگر آن بچه‌ای که در ویرانه‌های جنگ رشد کرد نبود. او الهام بخش ‌نسلی شد که مثل آلمان بعد از جنگ از شکست پیروزی ساخت. ژرمن‌ها یاد گرفتند مسیر جنگیدن مهم‌تر از هدف جنگیدن است. هدف جنگیدن همیشه معلوم است. می جنگی که پیروز شوی. اما مسیر جنگیدن همیشه به پیروزی نمی‌رسد. در تمام سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و در همه جام‌های جهانی بیشترین حضور در نیمه نهایی برای آلمان‌هاست. در این بیشترین حضورها ممکن است به قهرمانی نرسیده باشند، که نرسیده اند، اما مسیرشان همیشه بر یک مدار بوده است. مداری که قیصر تعریف دیگری به آن بخشید. در سال 1974 اولین جام جهانی بعد از ژول‌ریمه در خاک آلمان جام جهانی بر دستان قیصری رفت که مسیر را درست آمده بود. اینجا اندکی با تجربه‌تر، اندکی پخته‌تر. آن دفاع لیبروی دو جام جهانی قبل دیگر چالاکی زدن به قلب دفاع حریف را نداشت، آن جوان ترکه‌ای دیگر نبود و حریفانش هم با تجربه‌تر از قبل شده بودند، اما این بار به قیصر بیشتر شبیه بود. آخرین نقطه زمین جلوی سپ مه‌یر مثل کوهی که رسوخ به آن ناممکن است. تنها حریفی که می‌توانست از این دفاع آهنین عبور کند رقیبی قابل احترام بود به نام یوهان کرویف. در فینال این فقط کرویف بود که توانس این دفاع را بشکافد. جک تیلور انگلیسی سوت آغاز بازی فینال را در حضور همسران بازیکنان تیم ملی هلند زد. پاس‌های پی در پی لاله ها شروع شد. روشی که سال‌ها بعد به نام پپ گواردیولا و بارسلونای افسانه‌ای‌اش سند خورد، در واقع هلند 1974 به بهترین شکل ممکن آن را در زمین اجرا می‌کرد. یاران کرویف در ابتدای بازی فینال وحشت را بر تن ژرمن ها انداختند. آن استارت دقیقه یک از وسط زمین بازی فینال ١٩٧۴ را می شود بارها به تماشا نشست و مغلوب شدن یاران قیصر را دید، که اگر کرایف نبود شاید کسی جرات آن استارت نبوغ آمیز را نداشت، آن هم در حالی که حتی پای یک ژرمن هم به توپ نخورده بود. حیف که تنها در یک فینال بود و نبوغش را خرج یک جام جهانی کرد. اما در مقابل چشمان کرویف و یارانش جام جهانی با گل‌های گرد مولر و پل برایتنر بالای دستان قیصر رفت. پایان قیصر در زمین فوتبال تصویری است که جام جهانی را بالای سر ‌برد. 20 سال بعد از کاپیتان فریتز والتر قیصر دومین کاپیتان آلمان‌هاست که تیمش را تا فتح جام برد. قدم بعدی هدایت ژرمن‌ها برای قهرمانی جهان در مکزیک است.
***
قیصر وقتی بازی فینال را به یاران مارادونا باخت، همه تیمش روی زمین منهدم شده بودند، و تنها کسی که خنده بر لب داشت خود او بود. پیرهن آستین کوتاه سفید و شلوار پارچه‌ای چارخونه ذغالی‌اش در قابی که لوتار ماتیوس جوان و دیتر هوینس پا به سن گذاشته حضور داشتند، به خاطر مانده است. اشتباهی که در آن فینال کرد را هیچوقت دیگر تکرار نکرد. لوتار ماتیوس قابلیت‌هایی بسیار بیشتر از این داشت که فقط مامور مهار مارادونا بشود. اما قیصر تشخیص داد ماتیوس را باید سایه به سایه دیه‌گو بگذارد. این شد که دیه‌گو مارادونا در حالی که بازی دو بر دو مساوی بود در یک حرکت غافلگیرانه ماتیوس را پیچاند و باعث شد هانس پیتر بریگل نصف زمین را به دنبال بروچاگا بدود و به او نرسد و گل پیروزی آلبی سلسته درون دروازه مانشافت جا بگیرد. این اشتباه به قیمت از دست رفتن یک جام برای قیصر تمام شد. اما چهار سال بعد او در ایتالیا مقابل همین آرژانتین قرار گرفت. آرژانتینی چهار سال پیرتر و فرسوده تر، در مقابل آلمانی چهار سال با تجربه‌تر. فینال تکراری را دیگر آلمان‌ها بردند و قیصر این بار ماتیوس را وسط زمین گذاشت تا تیمش را رهبری کند. ماتیوس پاس طلایی را به رودی فولر داد و روی فولر خطا کردند تا آندیاس بره‌مه توپ را بکارد ته تور گویکوچه‌آ پنالتی گیر. این بار قیصر با کت و شلوار و کراوات برعکس چهارسال قبل خیلی رسمی در لباس سرمربی یک جام جهانی دیگر را لمس کرد و خاطره اش را با جام جهانی برای همیشه با خود به خانه برد.
***
قیصر در سه جام جهانی بازی کرد و دو جام جهانی کنار زمین بود و یک جام جهانی هم مدیر برگزاری در کشور خودش بود. او از ویرانه‌های آلمان بعد از جنگ تصویر قدرت مردانی شد که نظم و ساختن برایشان اولویت اول بود. مسیر رسیدن برایشان مهم‌تر از هدف شد. قیصر از زخمی بلند شد که حکایتش برای نسل‌های بعد فوتبال آلمان می تواند مسیر قهرمانی را برایشان مهیا سازد. قصه قیصر قصه همیشگی یک قهرمان است.
دنیای تصویر-خرداد 1397

۵,۷۲۳

یادداشت ها
علیرضا مجمع:جام جهانی مثل خود فوتبال است. یک پیکره واحد دارد. برای بردن باید هارمونی را رعایت کرد.

خیلی از تیم‌ها در ابتدا با تمام قدرت می آیند و بازی اول و دوم را پرگل می‌برند و به یک هشتم می‌روند و آنجا کمیتشان می‌لنگد. دانمارک سال ۱۹۸۹ در مقدماتی، آلمان را دو بر صفر برد، اروگوئه را هم 6 تا زد، اما یک هشتم خورد به اسپانیا و بوتراگوئنو یک حال اساسی به مایکل لادروپ و رفقایش داد که توی تاریخ نوشتند. هارمونی رشد در جام جهانی حتی بیشتر از نتایج بازی‌ها تکلیف تیم‌ها را روشن می‌کند. ایتالیای ۸۲ در مقدماتی سه مساوی گرفت و تیم سوم رفت بالا. اما در مرحله بعد که آن زمان گروهی بود، آرژانتین و برزیل را برد و به نیمه‌نهایی رفت و بعدش در فینال، آلمان را ۳-۱ زد و قهرمان شد. این هارمونی رشد را ژرمن‌ها به شدت خوب بلدند.

بازی اول جام همیشه برای آلمان‌ها مهم بوده است. بعد از قهرمانی سوم ژرمن‌ها در ایتالیا تا الان همه بازی‌های اول جام های جهانی را برده‌اند. نکته جالب این که در بردهایشان هم یک سیر صعودی به شدت محسوس قابل رویت است. به جز استثنای بازی اول جام جهانی ۲۰۰۲ که هشت تا به عربستان زدند، در بقیه بازیها رقم گلها را تا چهار گل در بازی اول رسانده اند و به نظر می‌رسد این بار مقابل مکزیک هم همان رویه سال های قبل را پی بگیرند و مکزیک را دست خالی از زمین سبز به اردویشان بفرستد. ژرمن‌ها همیشه جام را با اعتماد به نفس عجیبی آغاز می‌کنند. انگار از تیمی که هفته قبل بازی دوستانه‌اش را باخته است هیچ خبری نیست. یک تیم توی زمین می آید و هر کس در هر نقطه‌ای سعی می‌کند کمک کند به پیروزی تیم.

تمرکز، اصل اول روحیه آلمانی در مبارزه‌هاست. اما این روند در جام‌های جهانی بعد از قهرمانی‌شان کمی دچار اشکال می‌شود. سال ۷۸ بعد از قهرمانی جام جهانی آلمان، به راحتی در دور دوم جام در غیاب قیصر با دو مساوی با ایتالیا و هلند و یک باخت شرم آور از اتریش به خانه برگشتند. در سال 94 بعد از قهرمانی در ایتالیا، در یک چهارم نهایی از بلغارستان باخت و حذف شدند، این بار هم بعد از قهرمانی ۲۰۱۶ و برد تاریخی مقابل برزیل مدعی، به شدت خطرناک است که فکر کنیم جام جهانی، از سطح فوتبال ژرمن ها پایین تر آمده است. بازی‌های این چند روز نشان داد که سطح تاکتیکی و تکنیکی فوتبال در دنیا به هم نزدیک شده است. ژرمن‌ها اما از همین بازی اول با مکزیک احتمالا میخ خود را محکم خواهند کوبید. گروه چندان سختی نیست، فقط باید مراقب تمرکز بازیکنان بود و هارمونی رشد در تورنمنت. می توانیم از حالا حدس بزنیم که بازی های جذابی می‌بینیم وقتی یک طرف زمین ژرمن‌ها باشند. خوشبختانه تا اینجای کار و قبل از اینکه دور اول بازی تیم ها انجام شود، کسی روی ژرمن ها حسابی باز نکرده است. این محل نگذاشتن رسانه ها به ژرمن ها باعث شده تا ستاره‌ای از تیم بولد نشود و ستاره سازی بیهوده دور و بر تیم شکل نگیرد. همه تیم امسال ژرمن ها ستاره‌اند، بی اغراق.
روزنامه سازندگی 27خرداد1397
۳,۵۷۹

یادداشت ها
امیر رضا نوری پرتو:چهارسال انتظار و دوباره «ما هوادارانِ عاشق و سینه‌چاکِ ژرمن‌ها» و تیمِ بی‌هم‌تا و محبوب‌مان…

امشب در نوزدهمین‌حضورمان در تاریخِ دوره‌های جامِ جهانی به رویارویی با تیمی خواهیم رفت که در بیش‌ترِ جام‌ها حضور داشته و همیشه رقیبی سخت و جدّی برای مدّعیان بوده و مهم‌تر آن‌که زیبا و تکنیکی و خطرناک بازی می‌کند؛ تیمِ دوست‌داشتنیِ «مکزیک»…

پس از اُفتِ نسبی‌مان در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶، تیمِ «یواخیمِ کبیر» از پایانِ «یورو ۲۰۱۶» با قدرتی شبیه به سال‌های درخشان و طلاییِ ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ کارش را دوباره آغاز کرد و در دیدارهای مقدّماتی و تدارکاتی و مهم‌تر از آن‌ها در رقابت‌های «جامِ کنفدراسیون‌ها» بسیار بسیار خوش درخشید و ثابت کرد که بی‌جهت قهرمانِ جهان نشده است. امّا متأسّفانه، «ژرمن‌ها» در دیدارهای تدارکاتی در سالِ ۲۰۱۸، آن «آلمانِ باطراوتِ ۲۰۰۶ به بعد» نبوده‌اند و با ضعف‌های تاکتیکی و گروهیِ چشم‌گیری دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. هرچند که خیال‌مان آسوده بود و هست که «یواخیمِ کبیر» به این دیدارهای کم‌ارزش، تنها و تنها، به چشمِ دست‌گرمی‌ها و طبع‌آزمایی‌هایی برای پیاده‌سازیِ هدف‌های مهم‌تر و درازمدّتِ خود می‌نگرد. این در حالی‌ست که چه عاشقان و چه دشمنان و بدخواهان می‌دانند که: «آلمان تیمِ تورنمنت‌هاست و بازی‌به‌بازی بهتر و‌ کامل‌تر می‌شود و ترکیبِ رؤیایی و طلاییِ خود را کم‌کم بازخواهد یافت…»

در جامِ بیست‌ویکم، و روی کاغذ، هنوز بخت و اقبالِ «برزیل»، «اسپانیا» و حتّی «فرانسه» را بیش‌تر از «آلمان» می‌دانند؛ و برای «آرژانتین» و «پرتغال» هم شانسی برابر با «ژرمن‌ها» درنظر گرفته‌اند. جز «برزیل» که هنوز به میدانِ نبرد نیامده و به احتمالِ فراوان هنوز هم بختِ نخستِ قهرمانیِ این جام است، دیگر مدّعیان یک‌‌مرتبه به این آوردگاهِ سبزفام‌ گام گذاشته‌اند و بازی‌شان هم چنگی به دل نزده است. بی‌تردید اگر «ژرمن‌ها» برخی حاشیه‌های کوچکِ پدیدآمده پیرامونِ اردوی‌شان را کنار بگذارند و آن اتّحاد، نظم و هم‌آهنگیِ چشم‌نواز، آن طراوات، شادابی، شور و مهم‌‌تر از همه آن خویی وحشی و بی‌رحم در حمله‌کردن و گل‌زدن- که در این سال‌ها داشته‌اند- را با هم ترکیب کنند، هیچ‌یک از مدّعیان به گَردِ پای‌شان هم نمی‌رسند…

بیش از سی‌سال است که با افتخار دیوانه‌ و شیفته‌ی تیمِ ملّیِ فوتبالِ «آلمان» هستم و به این عشقِ جنون‌آمیز می‌بالم و همیشه هم در تورنمنت‌های جهانی و اروپایی برای هر بازیِ تیمِ محبوب‌ام قلب‌ام می‌تپد و به‌شدّت استرس دارم؛ و گاه حتّی برای این عشق و شور و نگرانیِ خودآزارانه امّا لذّت‌بخش، از سوی برخی دوستان‌ و نزدیکان‌ام دست انداخته می‌شوم. امّا همیشه، و به‌ویژه در این دوازده‌سال که «یواخیمِ کبیر» زمام‌داریِ این تیمِ باصلابت و قدرت‌مند را در دست گرفته، دل‌ام به این خوش بوده که اگر اتّفاق‌های ناخواسته پدید نیایند و برخی بازی‌کُنان که در سطحی پایین‌ترند وظیفه‌های خود را به‌درستی انجام دهند، زیرِ سایه‌ی هدایتِ «یواخیم لو»، «آلمانِ همیشه‌قهرمان» به آن بالابالاها می‌رسد و دلِ «ما هواداران» را شاد می‌کند. این‌بار هم این امید در دل‌ام زنده است و پُرنور…
سه‌روز است که جامِ جهانی همه‌ی خواب و خوراک‌ام شده و مثلِ خیلی‌ها در حال لذّت‌بردنی اساسی‌ام. امّا برای من، «جامِ جهانیِ ۲۰۱۸» از امروز عصر، ساعتِ ۱۹:۳۰ آغاز خواهد شد…

«ما ژرمن‌ها» داریم می‌آییم؛ همانندِ همیشه باانگیزه و پُرقدرت. شاید خیلی‌ها روی ما به‌عنوانِ بختِ نخستِ قهرمانی حساب باز نمی‌کنند. امّا ما در دشوارترین موقعیّت‌ها اراده را در مستطیلِ سبز هِجّی کرده‌ایم و سرافراز بیرون آمده‌ایم. «نقش‌بستنِ پنجمین ستاره‌ی قهرمانی روی پیراهن‌مان» هدفِ بزرگِ «ما ژرمن‌ها» در این جام است…
۶,۷۰۶

NO OLD POSTSPage 2 of 2NEXT POSTS