یادداشت ها
امیر رضا نوری پرتو: آیا این همان «آلمانِ» تورنُمنتهای بزرگِ پس از سالِ ۲۰۰۶ بود؟ پاسخ ساده و آشکار است؛ اصلاً و ابداً؛ خیر…!در اندک بازیهای بدمان در تورنُمنتهای دوازدهسال اخیر که «یواخیم لو» روی نیمکتِ هدایتِ تیم نِشسته- همانندِ شکستِ دو بر یک در برابرِ «کرواسی» در «یورو ۲۰۰۸»، یا شکستِ یک بر صفر در برابرِ «صربستان» در «جامِ جهانیِ ۲۰۱۰»، و یا مساویِ بدونِ گل در برابرِ «لهستان» در «یورو ۲۰۱۶»- نیز اینچنین بد و بیهدف بازی نکرده بودیم؛ آنهم «آلمان»ی را که همیشه بهعنوانِ یک «تیمِ منظّم»- که کارِ گروهیِ زیبا و چشمنوازی را ارائه میکند- میشناسیم…
این «آلمان» با «آلمانِ دیدارهای مقدّماتی و تدارکاتی در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷» که پس از ناکامی در نیمهنهاییِ «یورو ۲۰۱۶» پوست انداخته بود، تفاوتی آشکار داشت؛ و بیش از همه به «آلمانِ دیدارهای تدارکاتی در سالِ ۲۰۱۸» نزدیک بود؛ تیمی خسته، عصبی، سنگین و کُند که انگار وزنههایی را به پای ستارگاناش آویختهاند…
از چه باید گفت؟! از اینکه چرا پشتِ «کیمیچ» در بالِ راست خالی بود و اتوبانی برای نفوذهای «مکزیک» در نیمهی نخست شکل گرفته بود؟ از اینکه چرا همان «کیمیچ»- بهعنوانِ تنها بازیکُنِ خوب و زحمتکِشِ «ژرمنها» در بازیِ دیروز- در نیمهی دوّم در زمین گم شد؟ از اینکه چرا جناحِ چپِ تیممان فلج و عقیم بود و تا یکسوّمِ پایانیِ بازی که «دراکسلر» کمی فعّال و تأثیرگذار شد، در عمل، این بالِ تیممان هیچ نقشی در نفوذهایمان نداشت؟ از اینکه فلسفهی گذاشتنِ «خدیرا»ی افتکرده و ضعیف در ترکیبِ اصلی چه بود؟ از اینکه چرا «تونی کروس» تنها بازیِ بد و خودخواهانهی تمامِ عمرش را انجام داد؟ از اینکه «توماس مولر»ی که امسال در بوندسلیگا دوباره امیدوارمان کرده بود، چرا نمایشی ضعیفتر از «یورو ۲۰۱۶» از خود نشان داد؟ از اینکه چرا از «اوزیل» تنها شبحی در زمین حضور داشت؟ از اینکه چرا «تیمو ورنر» در نخستین تورنُمنتِ بزرگِ زندگیاش تا این اندازه خود را باخته بود؟ و از اینکه تا کِی بازیکُنی بیارزش و درجهسوّمی همانندِ «ماریو گومز» باید بهعنوانِ تعویضِ طلایی و مُنجیِ تیممان در دقیقههای پایانی به میدان آید؟
و پرسشِ مهمتر و بزرگتر؛ چرا «یواخیم لو» که با تصمیمِ غریباش در بهرهگیری از جوانان در «جامِ کنفدراسیونهای سالِ ۲۰۱۷» و رسیدن به جایگاهِ قهرمانی، توانست همه را تسلیم تبحّر و کاربلدیِ خود کند و امید به زایشِ نسلی جدید و خوب- همتراز با دو نسلِ طلاییِ پیش از خود- را در دلِ «ما هواداران» زنده کرد، در یک حرکتِ محافظهکارانه و باورنکردنی، در بازیِ دیشب باز هم به همان ترکیبِ سنّتی و دیگر کهنهشدهی فاصلهی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۶ پناه برد و بخشی از نیروهای جوان و باانگیزهی خود را یا در این بازی کنار گذاشت؟ و نیز اینکه چرا تعدادی از همان جوانان را اصلاً به این جام نیاورد؟
نمیگویم «لروی سانه» در دوازدهبازیِ ملّیِ اخیرش خوب بوده؛ شاید حتّی اگر ملاک را برای انتخابنشدناش همان بازیهای ملٌیاش بگذاریم، حق را بهشکلی کامل به «مربّی خوشتیپ و دوستداشتنیمان» دهیم؛ امّا پرسشِ پایانی این است که در بازیِ دیشب اگر «سانه» در میدان حضور داشت، آیا نمیتوانست در یکی از دهها هجومِ ناکامِ دیشبِ «ژرمنها» در نیمهی دوّم به دروازهی «مکزیک» نقشی تأثیرگذار داشته باشد؟
واکنشها به شکستِ «ما ژرمنها» در این زیباترین و پرهیجانترین بازیِ جام تا امروز، متفاوت بوده است؛ از ناامیدیِ کاملِ برخی هواداران که سرنوشتی شبیه به «فرانسهی ۲۰۰۲»، «ایتالیای ۲۰۱۰» و «اسپانیای ۲۰۱۴» را برای «آلمانِ این تورنُمنت» پیشبینی میکنند و با توجّه به بازیِ دشواری که در برابرِ «سوئدِ» بدقِلِق خواهیم داشت، سایهی کابوسوارِ این پیشبینیشان بیش از هر زمان بر سرمان سنگینی میکند، تا دشمنانِ قسمخوردهی «آلمان» که ثبات و اقتدارِ دوازدهسالهی «ما ژرمنها» در برابرِ اوجوفرودهای فاحش و نوسانیِ تیمهایشان کفرشان را درآورده و اکنون از شکستمان دلشادند و در فضاهای مجازی گربهرقصانی میکنند٬ تا حتّی هوادارانی راستین و اصیل و متعصّب که هنوز به همین تیم نیز ایمان و باور دارند…
تیمِ «یواخیم لو» اگر میخواهد روندِ باثباتِ یکدههی گذشتهی خود را حفظ کند و این عنوانِ افتخارآمیزِ تاریخِ فوتبالِ «آلمان» را- که در بیشترِ تورنُمنتهای بزرگ تا مرحلههای بالا پیش آمده- زیرِ پا نگذارد، باید همهی تلخیهای بازیِ دیروز را فراموش کند و دوباره بایستد و همان «آلمانِ باطراوات و پرشور و باانگیزه» شود و با وجودِ کارِ دشواری که در پیش دارد، فشارهای روحی و استرسهای فزاینده را کنار بگذارد ششامتیاز از دو بازیِ باقیمانده را بگیرد و ثابت کند که «ما ژرمنها» همیشه اراده را معنا کردهایم و اینبار نیز ارادهمان میتواند پیروز شود.